معرفی کتاب| «لحظههای آسمانی»
به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب لحظههای آسمانی به قلم غلامعلی رجائی از نویسندگان حوزه ایثار و شهادت است که خاطراتی از کرامات و رویاهای صادقانه شهیدان را به رشته تحریر درآورده است.
این کتاب با حمایت اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران در دو جلد به تعداد 150 صفحه در سال 1384 به چاپ رسیده است.
برشی از کتاب لحظههای آسمانی را میخوانید.
در صفحه ۲۱ کتاب، روایتی از رباب جنیدی همسر شهید محمد جنیدی آمده است:
فرزند محمد شهید سوم خانواده ماست که در عملیات خیبر سال ۶۲ شهید شد و ۱۴ سال مفقود الجسد بود وقتی پس از ۱۴ سال جسد را به پیشوای ورامین آوردند موقع دفن شهید مشاهده کردیم حال خانم جوانی که او را نمی شناختیم منقلب شد و از هوش رفت.
دیدن این حالت برای ما از این بود چون بدون نسبتی که با محمد دارد اینگونه ناراحت شده که بیهوشی به او دست داده است. چند ماه نگذشت که این خانم به عروس من همسر محمد مراجعه کرد و گفت من همان زنی هستم که موقع دفن همسرتان از هوش رفتن علت بیهوشی من این بود که پس از سالهای زیادی که از ازدواج من گذشته بود و بچه دار نمیشدم، در آن لحظه دفن به دل من الهام شد، به این شهید متوسل شوم و از او حاجت بخواهم، تا به شهید متوسل شدم در خودم حالتی احساس کردم که در نتیجه آن از هوش رفتم. الان هم آمدهام به شما بگویم به برکت توسل به شهید شما و لطف خدا مشکل من برطرف شده و حامله شدهام.
در صفحه 59 روایتی از منصور بابا، پدر شهید مسعود بابا تحت عنوان «شفا با آب» می خوانید:
پس از شهادت فرزند مسعود مدتها بود دچار بیماری آسم و تنگی نفس شده و خیلی در رنج بودم. سال۶۲ مسعود را شبی در خواب دیدم که با لباس خاکی بسیجی که تا لحظه شهادت به اندام و زیبایی خاصی می بخشید، کنار یک رودخانه که آب صاف و گوارایی داشت ایستاده است، از او پرسیدم مسعود اینجا کنار این رودخانه چه می کنی؟ گفت: آب رودخانه شفاف است و اگر کسی از آن آب بیاشامد و بیمار باشد، شفا پیدا میکند، اما حتماً باید از من اجازه بگیرد؛ چون مولایم امام حسین مسئولیت این کار را به من محول کرده است.
این را که از مسعود شنیدم به فکر بیماری تنفسی ام افتادم و از او اجازه خواستم قدری از آب رودخانه بنوشم و با مهربانی خاصی که به من داشت اجازه داد؛ از خواب برخاستم، احساس کردم از کرامت و لطف فرزند شهیدان شفا یافته ام و هیچ ناراحتی تنفسی ندارم.
صفحه ۸۶ این کتاب معجزه ای را با عنوان «اجازه زیارت» از حسن خادم می خوانید:
همسر آقای بهشتی برای همسر من تعریف می کرد که یکی از علمای بزرگ تهران برای او گفته است در خواب آقای بهشتی را دیده بود که در حرم امام حسین است و آن آقا می خواهد به زیارت برود و آقای بهشتی در میان حرم است و به او می گوید: نمی شود! حالا نوبت شهدا است که به زیارت امام حسین بروند؛ آن آقا می گفت: مشاهده کردم دیدم شهدا تک تک از آقای بهشتی اجازه می گیرند و به حرم سیدالشهدا وارد می شوند.